بابا و دخترش

بابا و دختراش

Sunday, March 28, 2004

سیاست های حزبی


مطلبی رو در سایت محمد علی ابطحی خوندم درباره حزب و تحزب که یاد سیستم حزبی استرالیا افتادم. بر خلاف کشور ما که احزاب سعی می کنند همه چیزهای خوب رو در شعارهای اصلی حزب خودشون بگنجونند و بنابراین نمی شه فهمید فرق این حزب و دسته با اون یکی در چیه ( جز اینکه یکی خودش رو جمع مونث می بینده و دیگری جمع مذکر) توی استرالیا معمولا احزاب اهداف شناخته شده و مشخصی دارند که با توجه به همون هم نامگذاری می شند مثل حزب لیبرال - حزب کارگر - حزب سبز ها و حزب دموکرات و ... جهت گیری و سیاست های افراد هر حزب در مجلس هم مشخص کننده همین اهدافه و هرگونه تخلف از این اهداف می تونه یک تخلف حزبی شناخته بشه . معمولا یکی از احزاب که نزدیک ترین رقیب حزب حاکم هست یک کابینه در سایه تشکیل می دهه و تعدادی از افراد خودش رو که در زمینه های خاصی خبره هستند رو کاندیدای وزارتخانه ها می کنه و وظیفه این افراد تا زمانی که این حزب به قدرت نرسیده بررسی و ارایه پیشنهادات در زمینه کار همون وزارت خانه در حیطه اهداف حزبی در مجلس و بعضا نگاه انتقادی به سیاست های حزب حاکم و نقد کردن عملکرد وزرای اونه. در صورتی که حزب اونها به قدرت برسه این کابینه در سایه است که معمولا تصدی وزارت خانه ها رو به عهده می گیره. . اینجوری مزدم با ریز و یم سیاست های هر حزب آشنا می شند و بخوبی می دونند که در صورت رای آوردن این یا اون حزب چه سیایت هایی دنبال خواهد شد. یکی از برنامه های جالب رادیو و تلویزیون های استرالیا مناظره های 10 -15 دقیقه ای بین سخنگوی دولتjoe Hockey و سخنگوی حزب مخالفهkevin rudd که هر هفته درباره یکی از مسایل مهم مملکتی انجام می شه که معمولا هم با دخالت مجری برنامه با صلح و صفا تموم می شه !
***


دیروز بلاخره پس از کلی گشتن چشممون به جمالگز چینی روشن شد. مزه اش تقریبا هموم بود فقط قیمت اش یک کمی فرق داشت کیلویی $36 . به این می گند دزدی سر گردنه!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


كلاه بر سر شيخ

مثل اینکه قضیه انرژی اتمی داره به جاهای باریک میکشه...(عکس و عنوان از سایت رویداد )

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, March 25, 2004

مامان نیلوی عزیز مطلبی رو توی وبلاگ اش گزاشته بود که من رو شدیدا" تحت تاثیر قرار داد . این یادداشت رو اونجا براش نوشتم که بدنیست یک کپی اش رو بگزارم:
مامان نيلوي عزيز. اضطراب ات اونقدر شديد بود كه حتي قبل از اينكه شرح ماجرا رو بخونم تمام وجودم رو گرفت. مصيبت بزرگيه و شدت اين اضطراب بايد هم اينقدر بالا باشه. اما مطمئن باش كه اونچه كه اون دختر كوچولوي مظلوم و مادر و پدرش از بهترين دوست شون سراغ دارند چيز ديگه اي است. ترحم من و تو دردي رو براي اونها دوا نمي كنه اما كوچكترين كاري كه بتونه زندگي رو براي اونها حتي يك لحظه , شيرين تر كنه بزرگترين خدمتي است كه مي توني به اشون بكني. آدم هاي زيادي رو من در اينجا مي بينم كه به نوعي گرفتار مصايبي از اين دست هستند ولي با اين وجود زندگي موفقي دارند و حتي شادابي و اميد رو مي شه در وجود شون ديد. شايد دليل اش اينه كه واقعيت ها را پذيرفته اند و سعي كردند باهاش كنار بياند . دلم مي خواد وقتي دوستت رو ديدي اگر در اينباره صحبتي شد از قول من براش بگي كه فراموش نكنه كه دختر كوچولوش هنوز هم مغز و بدني سالم داره كه به راحتي مي تونه با اونها خودش رو موفقترين آدم ها بكنه. موفقيت و شادكامي فقط يه سلامتي اعضا نيست . شايد دست سرنوشت اين دختر را براي اينكه نويسنده يا هنرمند بزرگي بشه انتخاب كرده باشه . شايدهم قراره كه اون دانشمندي باشه كه دنيا را تحت تاثير اختراعات و اكتشافات خودش قرار بده. همه اينها به اين بستگي داره كه پدر و مادرش با اين مشكل كنار بياند و سعي كنند اون رو هم در اين راه هدايت كنند. با اينكه اين مطلب طولاني شده ولي دلم مي خواد اين ماجرا را هم برات بگم از اون روزي كه همكار بغل دستي ام با خوشحالي برامون خبر آورد كه خانم فارغ شده و پسر كوچولوش بدنيا آمده ولي چند ماه بعد گفت متاسفانه دكتر ها فهميدند پسرش مبتلا به تنها نوع ژنتيك سرطانه كه چشم رو مي گيره و در صورت پيشرفت اونها ناگزير از تخليه چشم هستند. خوشبختانه تا حالا با كمك ليزر سلولهاي سرطاني رو كنترل كردند و مشكلي براي اون كوچولو پيش نيومده ولي پدرش الان يكي از محققانيه كه در مورد روش هاي بينايي مصنوعي براي انسانها كار مي كنه و لازم نيست بگم كه اون چه جديت و پشتكاري در انجام پروژه اش داره. جالبه كه بدوني رئيس اون هم كه چنين پروژه اي رو تعريف و دنبال مي كنه يكي از معروف ترين محققان مركز ما ست كه خودش متاسفانه يكي از چشم هاش تخليه شده ولي اين موضوع هيچ چيزي از اعتبار علمي اون كم نكرده. آره دوست خوبم اميده كه انسانها رو زنده نگه مي داره. به دوستت سلام برسون و بگو من منتظرم تا شاهد موفقيت هاي دختركش باشم.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday, March 23, 2004


سمنک در جوش، ما کفچه زنيم،
ديگران در خواب، ما دفچه زنيم!

سمنک بوی بهار است،
سمنک رمز بهار است،
عيد نوروزی مبارک!
عيد نوروزی مبارک!

سمنک در جوش ما کفچه زنيم،
ديگران در خواب ما دفچه زنيم!

***

گل آوردم از اون پايان
خبرت می کنم دهقان
بته غله به گلگردان
بهار نو مبارک باد!
گل زردک ثنا می گه
ثنای مصطفی می گه
به هر پهلو خدا می گه
بهار نو مبارک باد!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, March 19, 2004

حق با فروغه . :
تا آمدن بهار یک روز بیشتر نمونده. چلچله های شادی آورکجایید ؟ یادتون نره که فردا بهاره:


*چلچله ها شاد باشيد شادي کنيد فردا بهاره.
اين يه روز هم ميگذره و زمستون هم تموم ميشه.
فردا که بهار بياد برف ها آب ميشند
گلها وا ميشند
شکوفه ها درمي آند
... آسمون آبي ميشه آبي آبي .

بچه ها لباسهاي نو شونو ميپوشند
عيدياشونو به هم نشون مي دند
دست همو مي گيرند با هم شادي ميکنند.

شما هم پاشيد
غم و غصه ها رو از خونه جارو کنيد
دلتنگي ها و کينه ها رو از وجودتون بشوريد و بيرون کنيد
.چرک و ناپاکي رو از لباساتون پاک کنيد
بگذاريد همه ببينند چقدر پاکي و قشنگي خوبه .

پنجره ها رو باز کنيد
بزاريد بوي بهار بياد
و دلها تون زنده کنه .
ياد تون باشه
فردا عمو نوروز مي اد
. بيدار بشينيد تا شما رو ببينه.
عيديتون رو هم ازش بگيريد.
يادتون نره سر سفره
وقتي مادر بزرگ داره
دعاي تحويل سال رو مي خونه
شما هم باهاش بخونيد :


يا مقلب القلوب و الابصار،
يا مدبر الليل و النهار،
يا محول الحول و الاحوال،
حول حالنا الى احسن الحال


*این متن رو دوسال پیش برای نوروز نوشتم ولی هنوزم که هنوزه وقتی می خونم اش همون احساس دوباره در من زنده می شه . امیدوارم که شما هم خوشتون بیاد.
سال نو خوبی رو برای همه شما دوستای خوب وبلاگی و خانواده هاتون و دیگر دوستان از طرف خودم و دخترم ( که شریک منه توی این وبلاگ) و همسرم( که شریک زندگی منه در همه چیز) آرزو می کنم و امیدوارم که همیشه خوش و سالم و موفق باشید.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, March 18, 2004



تا حالا indian simpson دیدید؟ این هم برای شب عید دوستداران خانواده سیمپسون.
راستی چلچله ها یادتون نره تا آمدن بهار فقط 2 روز دیگه باقی مونده

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday, March 15, 2004

من برای عکس های تزیینی که لابلای مطالبم می گذارم معمولا از گوگل کمک می گیرم و عکس مناسبی رو روی اینترنت پیدا می کنم و لینک اش رو میدهم و تا حالا فکر می کردم چون آدرس تصویر اصلی رو دادم و اون رو کپی نکردم هیچ مشکلی بخصوص از نوع کپی رایت بوجود نمی آد ولی امروز که این ایمل رو گرفتم نظرم عوض شد:

Hi, on the webpage
http://bandeh.blogspot.com/2003_07_01_bandeh_archive.html
you have a link to the image <...> on our website. The
image no longer exists and your link is creating spurious results in my
webstatistics. Please could you remove the link immediately.
Thanks,

در هر حال خوبی این قضیه این بود که یک نفر دیگه رو هم به جمع آشناها اضافه کرد.
***
چلچله ها شاد باشید تا آمدن بهار اونوری ها و پاییز اینوری ها ( این هم به خاطر دل هاله) فقط 5 روز دیگه مونده

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, March 13, 2004

سلام به همه دوستان خوب . بخصوص اونهایی که احوالات چلچله ها رو پرسیده بودند. چلچله ها حال شون خوبه و ُسر و مور و گنده نشستند رو تخم ها شون تا بهار بیاد! در مورد کانتر اونها هم باید بگم که منکه هیچ تظمینی نداده بودم که هر زور کانترشون رو اعلام کنم گاهی ممکنه یک روز در میون هم بشه بلاخر اونها هم ممکنه یک روز هوس شنا در سواحل استرایا را داشته یاشند
چلچله ها شاد یاشید شادی کنید تا آمدن بهار 8 روز دیگه بیشتر باقی نمونده!

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday, March 11, 2004



به این می گند شکار لحظه ها. کی بود می گفت این جناب وزیر امور خارجه تو عمرش هیچ وقت نخندیده؟ فکر می کنید راز این لبخند معنی دار چیه؟ ...خوب نگاه کنید ... درسته ایشون داره خودشو قلقلک می دهه

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday, March 10, 2004

همین الان با نیلوفر تلفنی صحبت می کردم . می گفت : "بابا زودتر کارهاتو انجام بده بیا خونه ... دلم برات تنگ شده ..." .شما باشید دلتون می آد بمونید و حرف یک دختر خانم خوشگل رو زمین بگذارید؟

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

خیلی وقته که ننوشتم فکرکنم 14-15 روزی شده باشه. برای همین دوباره تابپ کردن برام سخت شده ;-) خیلی خبرها ست که می خوام بنویسم. از نی نی خاله نگین اینها گرفته تا علاقمند شدن شدید نیلوفر به مدرسه بعد از اون نارحتی های اولیه اش ولی گرفتاریهای فراون و فصلی تا حالا فرصت رو از من گرفته بود.
امروز یادم آمد که تا آمدن بهار دوباره 10 روز بیشتر نمونده ودوباره وقتشه که بیام و کانترم رو راه بندازم مبادا چلچله ها خواب بمونند!اینم به خاطر گل روی شما و چلچله ها:
چلچله بیدار شید آماده باشید تا آومدن بهار 10 روز دیگر بیشتر نمونده.

| مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin


My blog is worth $11,855.34.
How much is your blog worth?